، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های کوچولو

پسرم عزیزم تولدت مبارک

 عزیز دلم چهار ساله شدنت مبارک                                  تولدت مبارک،خوش اومدی ستاره اگرچه ازراه دورهیچ فایده ای نداره شمعهاروروشن کن و زودی اونا رو فوت کن میخوام که پیشت باشم فقط برام سکوت کن             تولدت مبارک ای گل گلدون من هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من این هدیه تولد پیشکش چشمای تو پسر زیبای من چشام زیر پای تو . ...
16 مرداد 1392

پسر گلم

محمد مهدی که تابستون امسال بزرگتر و به خواهرش وابسته شده بود روزهای اول مهر تا از خواب بیدار میشد سراغ آجیش رو میگرفت و کلی بیتاب بود ولی حالا که به نبودنش عادت کرده صبح ها خودش رو مشغول میکنه و با وجود اینکه ظهر رو میخوابید این روزها بیدار میمونه و با زهرا بازی میکنن و اون هم خوابش تنظیم شده و البته همش بازی نیست و بعضی وقتا حسابی سرگرم ماشین و اسلحه شده و از اون جایی که هر روز اسباب بازیهاش رو توی خونه میریخت یک جعبه به شکل اتوبوس براش خریدم و بعد از بازی همه رو سوار اتوبوس میکنه   بعضی روزها که صبح کلاس ندارم و خونه ام و توی خونه با پسرم تنهاییم یاد بچگی های زهرا میفتم و باید اعتراف کنم که برای زهرا خیلی وقت میگذاشتم ولی...
27 آذر 1391

خانم کوچولوی قناد باشی

از اونجایی که زهرا هم مثل اکثر دختر بچه ها عاشق آشپزی و شیرینی پزی و این جور کاراست و با ایده گرفتن از مامان پاتمه خوش سلیقه امروز دخترم مستقلا یک بیسکوییت تازه و خوشمزه درست کرد تا اولین تجربه زیبای زندگیش در این زمینه باشه   مراحل تهیه شیرینی: طبق دستور مامان پاتمه ۲ پیمانه آرد(۲۵۰ گرم) و نصف پیمانه پودر شکر (۱۰۰ گرم) و کمی نمک رو با هم خوب مخلوط کردیم سپس ۱۵۰ گرم کره کمی نرم و آب شده رو اضافه کرده وبا دست مواد رو به خورد هم دادیم بعد از اون یک ربع استکان آب سرد رو اضافه کرده دوباره مخلوط کرده به همین سادگی خمیر آماده شد بعد از اون گلوله هایی بر داشتیم و توی ظرف مورد نظر که از قبل چرب شده بود پهن کردیم و به...
4 آبان 1391

زندگی مامان تولدت مبارک

     چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی! روزی که تو آغاز شدی ومن آغازی نو در پیش گرفتم عزیز دلم چه زود این روزها و شبها میگذرن ودختر کوچولوی من داره بزرگ و بزرگ تر میشه قد میکشه با سواد میشه خانم میشه چه زود هفت سال گذشت و من دیگه خودم نیستم و تو هم تکه ای از وجودم شدی با هم بزرگ شدیم و به هم عشق ورزیدیم عاشقانه دوستت دارم و هیچی مثل تو و در آغوش کشیدنت به من آرامش نمیده تو که برای مامان اولین بودی و تا آخر عمر از دل...
3 آبان 1391

روز جهانی کودک مبارک

            کودکانم تمام هستي ام را دامني ميكنم تا سر بر آن نهيد ...تمام روحم را آغوشي مي سازم تا  در آن ازهراس بياسائيد...تمام بودن خود را زانوئي ميكنم تا بر آن بخواب رويد عزیزانم روزتان مبارک کدامين هديه را به قلب مهربانتان تقديم کنم که خود گنجينه ي زيبايي هاي عالميد؟ اي لطيف ترين سرودهاى طبيعت، چگونه خدا را براي چنين بخشش رنگيني شکر گويم؟     ...
17 مهر 1391

دختر عزیزم . . .

امسال خوشبختانه زهرا خیلی راحت مدرسه رفت حتی روز جمعه دلش برای مدرسه تنگ شده بود البته یکی ۲ بار صبح زود که بیدار شد میگفت آخه مگه مدرسه چیه که باید همش بریم؟   ولی امروز باهم صحبت کردیم میگفت مامان اولش که بیدار میشم اینو میگم ولی وقتی میرم مدرسه دیگه دوست دارم ولی پیش دبستانی اینطور نبود و همشو دوست نداشتم                   روزانه ۳ خط مشق دارن معلمشون معتقد که این ۳ خط رو خوب بنویسن بهتر از ۱ صفحه با خستگی و بی حوصلگیه و تا حالا ۳ شعر حفظ داشته خوشبختانه دوباره تایم خوابشون تنظیم شده از مدرسه که میاد یه چیزی میخوره و با داداشش بازی ...
17 مهر 1391

نیمه شعبان (تولد پسرم)

سه سال پیش بود که با دکترم صحبت کردیم برای اینکه پسرم روز نیمه شعبان به دنیا بیاد ۲ روز زودتر در روز جمعه ۱۶ مرداد ۸۸ مصادف با ۱۵ شعبان میلاد امام زمان پسرم رو به دنیا بیاره و این شد که اسمش رو به محمد مهدی تغییر دادیم                                  اینجا محمد تازه به دنیا اومده پشت در اتاق عمل به قشنگ شدنش امیدی نداشتیم                                   واین گل پسره ۲ سال و۱۱ ماهه ناز و شیطون من ذره ذره قد کشیدی درمن بزرگ شدی وریشه دواندی و شدی دنیای من با تو زیباتر شده روزها و شبهای من. ...
17 مهر 1391

زهرا خانم

                  به جای مونده از عکس های ۲ پست قبل بالاخره مدرسه با ما تماس گرفت ومنو زهرا برای مصاحبه راهی مدرسه شدیم بماند که شب قبل خوب نخوابیده بودیم و تا دیر وقت بیدار بودیم خدا رو شکر دخترم سوالات رو خوب جواب داد و نامه تایید رو گرفت بعد هم با هم رفتیم و روپوش سفارش دادیم وگفتن که ۲۰ مرداد آماده میشه هنوز سنجش مونده که قراره فردا اقدام کنیم   ...
17 مهر 1391

پسرم بزرگ شده

پسرم بازم موهاش رو کوتاه کرداینقدر موهاش بلند شده بود که هیچکس تشخیص نمیداد پسره یک دلیل دیگه هم گرمای هوا بود همیشه سرش خیس بود از طرفی هم اجازه نمیده موهاش رو ببندم  و میگه مگه من دختلم؟؟؟؟                                                         و از یه نمای دیگه                                                      توی آرایشگاه آقایی که میخواست موهاش رو کوتاه کنه بهش گفت نترسی محمد مهدی با چهره حق به جانب گفت:نمیتسسسسسسسسم من مددددددددددم(مردم) و اینم ژست بعد از کوتاهی موهاش این روزها متاسفانه عاشق یه شخصیت کامپیوتری شده اینجا فکر میکنه همون(جی تی آی) شده یعنی اینجوری گولش زدیم که راضی بشه موهاش رو کوتاه کنه     ...
17 مهر 1391

تولد محمد مهدی

سه سال گذشته، باورم نمی شود  چه زود گذشت و من هنوز گاهی باورم نمی شود که تو کنار منی آمدنت ناباورانه بود و بودنت لذت بخش است. دوای تمام دردها ، غم ها و خستگی هایم است . وقتی نرمی بدنت را در آغوش می کشم، وقتی سر و صورت و دهانترا می بوسم و می بویم  هیچ غمی نمی ماند.و میدانم که چقدر زمانی دلتنگ در آغوش کشیدنت میشوم پس قدرش را میدانم  من می دانم قدر   زمانی را که برای اولین بار لب هایت روی هم لغزید و صوتی شبیه ماما از بینشان خارج شد..قدر چشمان معصومت که پر از سوال اند.به چشم هایت فکر می کنم،به دریای پاکی که قطره ای آلودگی به آن راه نیافته.به چشم هایت فکر می کنم و سیر نمی شوم.به اولین قدم هایت فکر می کنم،به اولین موفقیت هایت،به اولین ت...
17 مهر 1391