پسر گلم
حسابی سرگرم ماشین و اسلحه شده و از اون جایی که هر روز اسباب بازیهاش رو توی خونه میریخت یک جعبه به شکل اتوبوس براش خریدم و بعد از بازی همه رو سوار اتوبوس میکنه
بعضی روزها که صبح کلاس ندارم و خونه ام و توی خونه با پسرم تنهاییم یاد بچگی های زهرا میفتم و باید اعتراف کنم که برای زهرا خیلی وقت میگذاشتم ولی پسرم
این شد که با هم رفتیم و کلی کتاب رنگ آمیزی و چند تا از کتاب داستانهای می می نی که زهرا نداشت رو براش خریدم بر خلاف زهرا به رنگ آمیزی زیاد علاقه ای نداره ولی اون کتابهای می می نی رو من روزی چند بار باید بخونم و اینقدر تو دستش میچرخونه تیکه تیکه شدن
حسابی شیرین زبون شده و بعضی وقتها حرفهای دور از انتظار میزنه مدتی هم هست دائم صدام میکنه مامان عاشقتم (ظاهرا بین همه پسر بچه ها رایج هست) کلا خیلی احساسی و دائم به ما ابراز علاقه میکنه
وقتی باهاش دعوا میکنم میپرسه:مامان از کارام بدی؟؟؟؟؟
و برای جواب من ۲ حالت هست یا: نه که هیچی
یا :آره
که در اونصورت جیغ و داد میکنه:از کارام خووووب باااااااااااااش
و وقتی هم که میخواد خودشو لوس کنه یا جلب توجه کنه یا کار بدی کرده که میخواد دست پیش بگیره میگه مامان کملم(کمرم) درد میکنه
این روزها ابراز زور و قدرت میکنه و داءم بازوشو نشون میده
آموزش شنا رو در کنار ما شروع کرده ولی هنوز خیلی راه نیفتاده
این روزها روزانه حداقل ۵۰ بار این سوالا رو تکرار میکنه:
مثلا میاد کنارم می ایسته و میگه مامان این کیه کنار مامانش ایستاده ومن باید بگم:این پسرمه داداشمه عشقمه گلمه . . .
این کیه داره غذا میخوره ومن . . .
این کیه . . .
ومن. . .
شب تولد آجیش نمیدونم چی کنار چشمشو نیش زده بود کلی ورم کرد و چشش بسته شد خیلی ترسیدم بردمش دکتر و خلاصه کلی دارو و آمپولو تا خوب شد چند روز پیش هم همین اتفاق روی لپش افتاد و بازم صورت پسرم!!!!