درباره پسرم
با وجود اینکه خیلی دیر زبون باز کرد اما هر روز با یه کلمه و جمله جدید ما رو غافلگیر میکنه
کافیه یه مطلب رو یه بار بگم
سلام کردی؟
گفتی ممنون؟
از من اجازه گرفتی؟
وحالا محمدمهدی:
به محض ورود:دیام(سلام)
هر کاری براش انجام بدی:ننون(ممنون)
هر جا بخواد بره یا هر کاری بخواد انجام بده:اَدازه هست مامان(اجازه هست مامان)
اینقدر قشنگ میگه که دیگه همه میگن محمد مهدی از مامان اجازه گرفتی و اون در هر حالتی:اَدازه هست مامان
تا از کسی ناراحت میشه :بویو مینم بات قیم
. . .
و البته دیدن کی بود مانند شنیدن
و از فضولی چی بگم که بی ماننده .هر چیزی که هر جاباشه یا میریزه یا میشکنه یا . . .
هیچی از دستش در امان نیست.علاقه زیادی به لوازم آرایشی مخصوصا رژ لب داره و همه رو نابود کرده
درعین حال که خیلی زهرا رو دوست داره در گیر هاشون زیاد شده ومن کلافه
راستی هر روز صبح که از خواب بیدار میشه با حالت سوالی:آجی کییاس ماما؟
بابا کار؟
با آجیش قایم موشک بازی میکنه زهرا چشم میزاره و محمد همیشه یه جای ثابت قایم میشه زهرا میگه بیام اون میگه بیا زهرا میگه مامان محمد کجاست اون از جای همیشگیش صدا میزنه پایین(خونه پدر بزرگش)
این دختره؟یا پسره؟
گفتم عاشق لوازم آرایشیه. . .
و اینم گل مامان یه روز بعد از کوتاهی موهاش تب دار و مریض توی مطب دکتر
اینجا خودش با کمک صندلی رفته بالا تا شیشه شیر و لیوانشو بشوره آخه همچنان شیر میخوره و فقط یه خداحافظی چند روزه با شیشه شیرش داشته