من کلاس اولی هستم
وقتی رسیدیم جشن تمام شده بود و بچه ها سر کلاس بودن کلاس ها مشخص شده و اسامی توی برد بود زهرا در کلاس اول ۳ خانم شیرانی بود با عجله از ورودی کلاسها از دخترم عکس گرفتم و رفت سر کلاسش
به قول معلمش اشکال نداره یه خاطره شد برای ثبت در خاطراتش
خلاصه که یه هدیه کوچولو و کتابهاش رو گرفت و حضور وغیاب جهت آشنایی انجام شد وزمان زیادی طول نکشید که از کلاس بیرون اومدن
به نسبت پارسال معلمش خیلی سن دار تره و خوشبختانه توی همین مدت کم زهرا از معلمش خوشش امده و میگه که مهربونه
بعد هم همه زنگ زدن و به دخترم تبریک گفتن
از اونجا هم رفتم و لیست لوازم تحریری که داده بودن تهیه کردم
بعد هم که برگشتیم خونه مامان خدیجه و خاله ها به دخترم هدیه دادن
بابایی هم که ظهر از سفر برگشت و براش یه کیف مدرسه جدید خرید
خودم خیلی نگرانم زهرا دیر با محیطش ارتباط برقرار میکنه امیدوارم که امسال سال خوبی برای دخترم باشه و دوستای خوبی پیدا کنه