، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

فرشته های کوچولو

اتاق جدید و این روزهای ما

۱ ماهی میشه که اتاق بچه ها کلا تغییرات پیدا کرده ولی تنبلیم شد که بنویسم جریان از اونجا شروع میشه که زهرا برای سیسمونی یه تخت نوزادی داشت که توی اتاق ما بود و تا حدود ۱سال و نیمگی توش میخوابید و یه سرویس خواب توی اتاقش که بعد از اینکه توی اون نوزادی جاش نبود اونیکی تخت به اتاق ما منتقل شد تا محمد به دنیا اومد حالا دیگه تخت نوزادی هم اومد توی اتاق ما وحسابی جا تنگ شد تا اینکه محمد هم به سرعت رشد کرد و اونتو جاش نبود پس ۱تخت ۱نفره برای زهرا خریدیم و زهرا به اتاق خودش منتقل شد و تخت نوزادی هم جمع شد مدتی به شوق تخت جدید اوضاع خوب بود تا اینکه بهانه گیری ها شروع شد: خوش بحالتون همه اونجا میخوابین فقط من چرامحمدپیشه شماست ولی من . . . ...
14 مهر 1391

من کلاس اولی هستم

چهارشنبه ۲۹ مهر جشن شکوفه ها برگزار شد ما هم شب قبلش از اونجایی که بابایی سفر بود و تنها بودیم رفتیم خونه مامانم زود هم خوابیدیم و موبایلم رو هم برای ۷:۱۰ تایم کردم چون برنامه ساعت ۸ شروع میشد ولی نمیدونم چرا خواب موندیم و ۲۰ دقیقه به ۹ مامانم ما رو بیدار کرد با عجله آماده شدیم و صبحانه نخورده راهی مدرسه شدیم وقتی رسیدیم جشن تمام شده بود و بچه ها سر کلاس بودن کلاس ها مشخص شده و اسامی توی برد بود زهرا در کلاس اول ۳ خانم شیرانی بود با عجله از ورودی کلاسها از دخترم عکس گرفتم و رفت سر کلاسش           به قول معلمش اشکال نداره یه خاطره شد برای ثبت در خاطراتش خلاصه که یه هدیه کوچولو و کتابهاش رو گرفت و حضور وغیاب جهت آشنایی انجام شد وزمان ...
14 مهر 1391

خاطرات زهرا از سال تحصیلی جدید(قسمت اول)

روز اول رو همونطور که گفتم خواب موندیم و دیر رسیدیم روز دوم که همون اول مهر بود مسیر جاده ساحلی یعنی نزدیک مدرسه از اونجا که تجمع مدارس شهید ابراهیمی و شایستگان و نوید صالحین هست واقعا شلوغ بود و به سختی جای پارک گیر آوردیم و بازم یکم دیر رسیدیم البته اکثرا این وضع رو داشتن ظهر که میخواستم برم دنبال زهرا محمد مهدی با بابا اسماعیل رفته بود بیرون و توی راه برگشت بودن و بابا اسماعیل گفت که محمد گفته منو ببر پیشه مامانم پس منتظر بمون تا برسیم اینقدر دیر رسیدن (به دلیل ترافیک ناشی از بازگشایی مدارس) وبه دلیل ترافیک یاد شده و زمان کمی که مونده بود تصمیم گرفتم با آژانس برم که درگیر جای پارک و. . . نشم ولی وحشتناک بود و قطعا به موقع نمیرسیدم...
14 مهر 1391

دختر عزیزم . . .

امسال خوشبختانه زهرا خیلی راحت مدرسه رفت حتی روز جمعه دلش برای مدرسه تنگ شده بود البته یکی ۲ بار صبح زود که بیدار شد میگفت آخه مگه مدرسه چیه که باید همش بریم؟   ولی امروز باهم صحبت کردیم میگفت مامان اولش که بیدار میشم اینو میگم ولی وقتی میرم مدرسه دیگه دوست دارم ولی پیش دبستانی اینطور نبود و همشو دوست نداشتم                   روزانه ۳ خط مشق دارن معلمشون معتقد که این ۳ خط رو خوب بنویسن بهتر از ۱ صفحه با خستگی و بی حوصلگیه و تا حالا ۳ شعر حفظ داشته خوشبختانه دوباره تایم خوابشون تنظیم شده از مدرسه که میاد یه چیزی میخوره و با داداشش بازی ...
14 مهر 1391

خاطرات زهرا از سال تحصیلی جدید(قسمت اول)

روز اول رو همونطور که گفتم خواب موندیم و دیر رسیدیم   روز دوم که همون اول مهر بود مسیر جاده ساحلی یعنی نزدیک مدرسه از اونجا که تجمع مدارس شهید ابراهیمی و شایستگان و نوید صالحین هست واقعا شلوغ بود و به سختی جای پارک گیر آوردیم و بازم یکم دیر رسیدیم البته اکثرا این وضع رو داشتن ظهر که میخواستم برم دنبال زهرا محمد مهدی با بابا اسماعیل رفته بود بیرون و توی راه برگشت بودن و بابا اسماعیل گفت که محمد گفته منو ببر پیشه مامانم پس منتظر بمون تا برسیم اینقدر دیر رسیدن (به دلیل ترافیک ناشی از بازگشایی مدارس) وبه دلیل ترافیک یاد شده و زمان کمی که مونده بود تصمیم گرفتم با آژانس برم که درگیر جای پارک و. . . نشم ولی وحشتناک بود و قطعا به موق...
13 مهر 1391

دبستان

اینقدر سرم شلوغ بود که نرسیدم به موقع از جشن پایان تحصیل زهرا بنویسم که حال باید از دردسرهای ثبت نام و اینکه کجا برای دبستان بهتره بنویسم در تالار مهر جشن پایان سال تحصیلی برگزار کردن تصمیم داشتیم محمد مهدی رو با خودمون ببریم ولی از اونجاییکه من ساعت جشن که ۴:۳۰ نوشته شده بود رو ۱۴:۳۰ خوندم ۲ساعت قبل راهی شدیم و وقتی پرسون پرسون تالار مهر رو پیدا کردیم دیدیم هیچ خبری نیست دلیل رو جویا شدم و فهمیدم چه اشتباهی کردم پس برگشتیم خونه و پسرم توی راه خوابید این شد که منو زهرا تنهایی جشن رفتیم                             از اونجایی که زهرا در کلاس هفت بود پس آخرین کلاسی بودن که برای دریافت لوح وجایزه بالا رفتن و زهرا حسابی بی تاب شده بوذ   ...
2 مهر 1391